سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هدیه ی خدا
قالب وبلاگ


[ یادداشت ثابت - سه شنبه 91/12/9 ] [ 11:1 عصر ] [ سارا ] [ نظر ]

وصیت نامه بسیجی شهید عزیز دشت بزرگ

بسم الله الرحمن الرحیم

 الم یان للذین امنوا ان تخشع قلوبهم لذکرالله

 بنام خداوند بخشند و مهربان و بنام خدا که زینت زبان ها و یادگار جان ها نام اوست

می خواهم قلم را به سینه سفید کاغذ آشنا کنم و نقشی از آن رٌخ  زیبا بر این سینه سفید منقوش کنم اما قلم را توانائی این کار نیست و کاغذ را تحمل این نقش نمی باشد. می خواهم امواج خروشان احساس را به مهار عقل در زندان تن محبوس کنم اما عقل را توان به بند کشیدن دل نیست و تن را قدرت نگه داشتن روح نمی باشد. می خواهم مرغ اندیشه را از پرواز در آسمان خون رنگ عشق باز دارم اما او را هیچ قیدی قادر به مقید ساختن نیست ، هنوز مرغ اندیشه به پرواز خونینش ادامه می دهد که آن یار رعنای تمام قد در ستیغ عشق به تماشا ایستاده است.

کاغذ از سیاهی قلم نقش می پندارد اما دل زبان گشوده که ای نازنین دلبر تو مرا همچون شبنم صبحگاهی پاک خواسته بودی و من رو سیاه از نوک پا تا فرق سر به گناه آلوده گشته ام ای دوست تو از من خواسته بودی به عهدم وفا کنم و به سویت بشتابم و من پیمان شکنی نادان هستم . پس مرا ببخش . ولی بدان من نیز روزی پاک بودم ، قلبم هنوز از گناه پاک بود و عقلم هنوز به فکر گناه نیفتاده بود . آه ای محبوب من چه کنم نفس بر من غلبه کرد و تو خود حال مرا می بینی ولی ای محرم اسرار من توخود بهترمی دانی هرگز از روی طغیان سراز روی تو نپیچیده ام و هیچوقت از روی عمد بر خلاف دوستی تو عمل نکرده ام هرگز . خدایا  خود آگاهی که هنوز طعم گناه از دهانم زایل نگشته بود، یاد تو آنرا تلخ می کرد که هرگز گناه لذتی نداشته است و همواره پشیمان بوده ام . پس اکنون خود مرا ببخش که تو را یاد نکردم مگر هنگامی که خطا و اشتباه از من سر زده بود و برای عذر خواهی و اظهار پشیمانی به درگاهت روی آوردم و تو را یاد می نمودم .

بارخدایا می گفتند تو در جبهه بر اهل نجا نظر داری برای یافتنت سر از پا نشناخته به اینجا آمدم آری آمدم تا چیزی را که با ارزانترین قیمت در اختیارم نهادی و با گرانترین قیمت ها ازمن مطالبه می کنی در راه تو ، برای تو و جهت اجرای فرامین ارزشمندت نثار نمایم

خدایا بارها خواسته بودم که به سویت بشتابم و به تو نزدیک شوم اما هر بار این نفس مرا باز داشته بود ولی هرگز نخواهم گفت که چون شیطان قوی بود!. من از دستوراتت سرپیچی کرده ام بلکه اعتراف می کنم که ایمان من ضعیف بوده زیرا مادامیکه ایمان قوی باشد شیطان سست و زبون خواهد شد .

خدایا بسیار کلامت را به زبان جاری ساخته ام اما نتوانستم دلم را به خواندن قرآنت  منور سازم زیرا در آن تدبر نمی کردم بسیار تو را عبادت نموده ام اما نتوانستم بوسیله آن عبادات از بدی ها  دوری گزینم زیرا درآن تفکر نمی کردم و بسیار به تحصیل علم پرداختم اما نتوانست تحمل ایمان من شود و مرا سرافرازو سربلند گرداند چرا که درآن نمی اندیشیدم پس مرا ببخش و بیامرز مرا که دنیا را دوست  داشتم و آخرت را فراموش کرده بودم، لذتهای دنیا را دوست داشتم و تو را فراموش کرده بودم .

شهید عزیز دشت بزرگ

بارخدایا می گفتند تو در جبهه بر اهل آنجا نظر داری برای یافتنت سر از پا نشناخته به اینجا آمدم آری آمدم تا چیزی را که با ارزانترین قیمت در اختیارم نهادی و با گرانترین قیمت ها ازمن مطالبه می کنی در راه تو ، برای تو و جهت اجرای فرامین ارزشمندت نثار نمایم.

اکنون ای انسانها آیا دیگر وقت آن نرسیده که پس از گذشت این همه روزگار و سپری شدن این همه دوران از عمر انسانها از سرگذشت انسانهای پیشین و مردمان قبل از خود عبرت بگیرید و به خدا ایمان آورید ، آیا مگر خداوند خود نفرموده  که قرآن را برای پند گرفتن آسان کرده و آیا پند گیرنده ای هست ، پس سرگذشت اقوام و مردمان قبل از خود را بخوانید  و عبرت بگیرید و دیگر از این همه زشتی و پلیدی دست شوئید و برای رسیدن به سعادت ابدی و خوشبختی جاویدان نیکوکار شوید و صداقت و راستی را توشه خود بگیرید  و قبل از آنکه مرگ شما را فرا گیرد برای خانه آخرت خود اندیشه ای کرده باشید البته درست است که دنیا بسیار زیبا ست و لذت بخش است اما آن خانه آخرت بسیار زیبا تر و جلیل تر است اگر آخر این مال و ثروت ها را باید گذاشت و رفت چرا انسان آنرا نبخشد ، اگر آخر این بدنها باید برود چرا این جسم در راه خدا و برای رواج عدالت و حقیقت نرود؟ آری  پس مرگ در راه خدا بسیار زیبا و ارزشمند است .

خدایا دوست دارم فریاد بزنم و ندا سر دهم که آری ای مردم از دلبستگی به دنیا بپرهیزید تا دیگربه حرص شدید و اندوه فراوان و آروزهای بی پایان گرفتار نیائید و بدانید که منشاء تمام بدیها و زشتیها دوست داشتن  دنیاست و بیائید به جای فکر کردن به خوشیها و زیبائیهای دنیا به فکر مرگ و آخرت باشید زیرا تفکر در مرگ و معاد بزرگترین و مؤثرترین عامل سرافرازی و پیروزی انسان در دوران زندگی می باشد .

ای کسانیکه ازمرگ هراس دارید و به مبارزه وجنگ با این بی خدایان جلاد و دشمنان کور دلتان نمی آئید، بدانید بزرگترین عامل ترس شما هوا پرستی  خودتان است و هول و هوس شماست که بر وجودتان غلبه پیدا کرده و اگر بتوانید با آن بجنگید ومبارزه کنید تا بر او غلبه پیدا کنید بزرگترین نبرد و جهاد را انجام داده اید و برای این جهاد بهترین سلاح  دعاست.  

و به شما که در پشت جبهه برای حفظ این انقلاب و نهضت تلاش می کنید نوید می دهم که شماها که در این سختی ها زحمت می کشید خداوند به شما اجر بزرگی  عطا خواهد کرد و هیچوقت به فکر مسئولیت و مقام نباشید زیرا  ارزش کار به بزرگی مقام نیست بلکه ارزش کار به ایمان و اخلاص نهفته درآن است .

و سفارشم به خواهران و مادران این است که حجاب روحی و جسمی خود را شدیداً حفظ نمایند و برای خدا عفت و عصمت و پاکدامنی خویش را پاک و محفوظ از هر گناه و زشتی نگاه دارند و اولاد و فرزندان پاک و آزاده تربیت نمایند انشاءالله خداوند به شما ها توفیق دهد که بتوانید زنانی نمونه در جامعه خود باشید و به دیگر زنان دنیا بفهمانید که ارزنده ترین زینت زن حفظ حجاب است

و سخنم با دانش آموزان عزیز این است که بدانیم  که تحصیل علم و دانش تجربی تنها عامل سعادت نمی تواند باشد و برای رسیدن به سعادت ابدی باید همراه علم به تحصیل ایمان بپردازیم زیرا ایمان مکمل علم برای رسیدن به دروازه سعادت است و بدانیم هیچکس به بزرگی و افتخار نمی رسد مگر با سعی و زحمت  و هیچ کس نمی تواند این مقصود را باکسالت و تنبلی بدست آورد. ثروت به ارث می رسد اما دانش و فضیلت فقط با زحمت و کوشش بدست می آید و از همه مهمتر اینکه درراه  تحصیل علم هدف نباید بدست آوردن مال و منال و شهرت باشد زیرا آنکه یگانه  هدفش از اندوختن دانش به دست آوردن مدرک تحصیلی و رسیدن به منصب و مال  ومنال و بدست آوردن شهرت گرائی باشد فرسنگها از مقصد عالی و حقیقی طلب علم  بدور مانده است  .

و سفارشم به خواهران و مادران این است که حجاب روحی و جسمی خود را شدیداً حفظ نمایند و برای خدا عفت و عصمت و پاکدامنی خویش را پاک و محفوظ از هر گناه و زشتی نگاه دارند و اولاد و فرزندان پاک و آزاده تربیت نمایند که این همه انسان آزاده وبزرگوار از دامن مادران بوجود آمده اند و تربیت آنها در سعادت و یا شقاوت انسانها تأثیر خواهد گذاشت . انشاءالله خداوند به شما ها توفیق دهد که بتوانید با الگو قراردادن اخلاق و رفتار حضرت فاطمه الزهرا (س) زنانی نمونه در جامعه خود باشید و به دیگر زنان دنیا بفهمانید که ارزنده ترین زینت زن حفظ حجاب است و در سایه حفظ حجاب و پاکدامنی  کسب ایمان وتقوی و محافظت عفت و عصمت زن می تواند به عالیترین درجات انسانی  اسلامی نائل آید و..

اگر آخر این مال و ثروت ها را باید گذاشت و رفت چرا انسان آنرا نبخشد ، اگر آخر این بدنها باید برود چرا این جسم در راه خدا و برای رواج عدالت و حقیقت نرود؟ آری  پس مرگ در راه خدا بسیار زیبا و ارزشمند است

به مردم بگوئید که بدانند هر انقلاب  و نهضتی مشکلاتی دارد و از جمله انقلاب ما که درگیر جنگ و نبرد نیز می باشد پس بکوشید تا خود را با مشکلات بسازید نه اینکه بخواهید مشکلات با شما بسازند.

 در آخر از خدای بزرگ می خواهم که به مردمان ما ایمان ، به بزرگان ما تواضع و یه کوچکان ما احترام ، به دانشمندان  تعهد و به دانش آموزان ما پشتکار ، به زنان و دختران ما عفت و عصمت و به مردان ما ایمان و ایثار ، به جوانان ما تقوی و به نوجوانان ما پاکیزگی، به قدرتمندان ما آگاهی و به ضعیفان ما قدرت به فقیران ما بزرگواری و به ثروتمندان ما بخشش ، و به همه و همه توفیق اطاعت و اجرای فرآمین خود را عطا بفرماید و فرصت توبه واقعی را به همه عنایت فرماید.

 انشاءالله 

(والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته ) 

ساعت 12 ظهر روز سه شنبه

2/10/65

روحش شاد و یادش گرامی

بخش فرهنگ پایداری تبیان


 

 


[ یادداشت ثابت - شنبه 91/11/15 ] [ 11:57 صبح ] [ سارا ] [ نظر ]

 

نوید شاهد: برادر شهید تازه تفحص شده «اکبر عسگری» گفت: برادرم می گفت «نمی خواهم جنازه ام برگردد چون اگر جنازه من بیاید مردم مسئولیت شان در قبال مان زیاد می شود.

به گزارش نوید شاهد به نقل از فارس، محمدعلی عسگری برادر ارشد شهید «اکبر عسگری» اظهار داشت: اکبر در نیمه شعبان 1350 متولد شد؛ پدرم در هفتم مهرماه سال 1364 در حالی که اکبر، 14 ساله بود در منطقه فاو به شهادت رسید؛ بعد از شهادت پدرم، اکبر خیلی تلاش می کرد تا به جبهه اعزام شود.

 

وی ادامه داد: یک سال بعد از شهادت پدرم، اکبر توانست به جبهه اعزام شود و از جایی که طراحی و خطاطی خوبی داشت، در واحد تبلیغات سپاه مشغول به فعالیت شد.

 

عسگری افزود: برادرم دفترچه یادداشتی داشت که هرشب اعمال روزانه اش را در آن می نوشت. او به قدری پرهیزکار بود که حتی مراقب بود کوچکترین گناهان را هم مرتکب نشود؛ او مقید به نماز اول وقت بود، به طوری که اگر جایی هم مهمان بود به محض شنیدن صدای اذان، از همه عذرخواهی می کرد و نماز اول وقتش را می خواند.

 

برادر شهید تازه تفحص شده «اکبر عسگری» بیان داشت: مادرم تعریف می کرد «نیمه های شب، دیدم چراغ راه پله روشن است؛ به سمت راه پله رفتم؛ اکبر داشت در دفترچه ای می نوشت خدایا مرا ببخش که مستقیماً در چشم های مادرم نگاه کردم».

 

وی یادآور شد: اکبر در سال 1366 طی یک مرحله به جبهه اعزام شد؛ مرحله دوم اعزام وی مصادف با نیمه شعبان 1367 شد؛ همان سالی که به گفته دوستانش اکبر مفقود می شود. 28 فروردین سال 1367؛ سال 1383 در پی اجرای طرح اعلام اسامی شهدای مفقودالاثر، بیش از 80 نفر از شهدای خمینی شهر را مفقودالاثر اعلام کردند که نام «اکبر» هم در لیست شهدای مفقودالاثر بود.

 

عسگری با بیان اینکه مادر شهید 10 ماه بعد از شنیدن خبر شهادت برادرش از دنیا رفت، گفت: مادرم، دو برادرش نیز در دفاع مقدس به شهادت رسیده بودند؛ در طول سال هایی که منتظر آمدن اکبر بود، ایام را با صبوری پشت سر می گذاشت؛ روحیه خاص و عالی داشت و بسیاری از خانواده شهدای مفقود، مادرم را به عنوان الگوی خود قرار می دادند.

 

وی به بازگشت اخیر پیکر تعدادی از شهدای دفاع مقدس اشاره کرده و بیان داشت: چند روز پیش مطلع شدیم برادرم در عملیات بازپس گیری فاو، مجروح می شود و به اسارت نیروهای بعثی درمی آید؛ او در اسارتگاه های عراق به شهادت می رسد و پیکرش در قبرستان «الکعب» به خاک سپرده می شود؛ تا اینکه بعد از 24 سال در تبادل شهدای ایران با اجساد عراقی، پیکر مطهر اکبر هم به کشور بازمی گردد.

 

این برادر شهید با بیان خاطره ای از تأکید شهید «اکبر عسگری» بر مفقودالاثر ماندنش گفت: اکبر بعد از شهادت پدرم با خط زیبایی که داشت، نوشته بود «شهید مفقودالاثر اکبر عسگری فرزند شهید رجبعلی عسگری»؛ او می خواست شهید شود و جنازه اش برنگردد و چند بار این جمله را به زبان آورد؛ زمانی که به وی اعتراض کردیم، گفت «نمی خواهم جنازه ام برگردد چون اگر جنازه من بیاید و مردم بخواهند آن را تشییع کنند، مسئولیت شان در قبال شهدا زیاد می شود».

 

وی افزود: امروز که شهید عسگری بعد از 24 سال بازگشته است، قطعاً پیامی برای ما، جوانان و مردم دارد و آن این است که همیشه پیرو ولایت فقیه و اسلام باشیم و از خون شهدا پاسداری کنیم.

 


[ یادداشت ثابت - جمعه 91/11/14 ] [ 11:38 صبح ] [ سارا ] [ نظر ]

کبوترها، کبوترها، به دلجویی از آن بالا 

نگاهی زیر پا گاهی اسیران قفس ها را!

خوشا پروازتان با هم، بلند آوازتان با هم

به یاد آرید ما را هم در آن پرواز کردن ها...

کبوترها، کبوترها،هوای پر زدن دارم

ولی با من نمی آید، نمی آید دلم، دردا!

چه دیدی ای دل اینجا تو، که ماندی در گل

اینجا تو

شدی بی حاصل از اینجا تو، با هم رویم آنجا

شکن حصر و قفس دیگر، رهایی را بکن باور

بزن در آسمان ها پر، به پروازآ، به پروازآ...

هوا گر بسته پایت را لگامی زن هوایت را

بده دست ولایت را، غزلخوانان بیا با من

فریبت داده گر دنیا، فریبی ده تو هم او را

بگیر اوجی بناگاه و بزن پا بر سر دنیا

درنگت چیست هان ای دل؟ همه رفتند تا منزل

چرایی این چنین غافل، بیا، دیر است تا فردا

هلا ای خیال آدم ها، ببینید این کبوتر ها

منم، آن خویش گم کرده، که خود را کرده ام پیدا

تو هم رستی زبنده ای دل، بیا نزدیک شد تا منزل

بگو با من، چه می بینی درآن آفاق ناپیدا؟!...

شاعر / نویسنده : فاطمه راکعی

منبع: کتاب گزیده شعر جنگ و دفاع مقدس، انتخاب و توضیح: حسن حسینی، ص48


[ یادداشت ثابت - جمعه 91/11/14 ] [ 11:23 صبح ] [ سارا ] [ نظر ]

زنده نگهداشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست.

                                                                                    (مقام معظم رهبری)


[ یادداشت ثابت - جمعه 91/11/14 ] [ 11:4 صبح ] [ سارا ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

چشم انتظار هدیه ی خدا....
موضوعات وب
آخرین مطالب
آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 4
کل بازدیدها: 7753